از گذشته تا ادامه

آدم است دیگر، گاهی دلش می خواد بنویسد

از گذشته تا ادامه

آدم است دیگر، گاهی دلش می خواد بنویسد

نه به خاطر دارم چگونه از یکدیگر خداحافظی کردیم، نه این که چگونه در نور چراغی که روی سقف می درخشید و در سکوتی که روحم را می خراشید، تنها ماندم.

یا حسین (ع)

يكشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۲، ۰۹:۱۶ ق.ظ

آن کشته که بردند به یغما کفنش را

تیر از پی تیر آمد و پوشاند تنش را

 

خون از مژه می ریخت به تشییع غریبش

آن نیزه که می برد سر بی بدنش را

 

پیراهنی از نیزه و شمشیر به تن کرد

با خار عوض کرد گل پیرهنش را

 

زیباتر از این چیست که پروانه بسوزد

شمعی به طواف آمده پر پر زدنش را

 

آغوش گشاید به تسلای عزیزان

یا خاک کند یوسف دور از وطنش را ؟!

 

خورشید فروزان شده در تیره گی ِ شام

تا باز به دنیا برساند سخنش را

 

 

از : فاضل نظری

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۲/۰۹/۰۳
  • ۴۵۳ نمایش
  • مسعود رستمی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی