از گذشته تا ادامه

آدم است دیگر، گاهی دلش می خواد بنویسد

از گذشته تا ادامه

آدم است دیگر، گاهی دلش می خواد بنویسد

نه به خاطر دارم چگونه از یکدیگر خداحافظی کردیم، نه این که چگونه در نور چراغی که روی سقف می درخشید و در سکوتی که روحم را می خراشید، تنها ماندم.

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

تا ادامه

۲۸
فروردين
خیلی حس خوبیه که وقتی بعد از مدتها میام و به اینجا سر میزنم، میبینم هنوزم یه عده میان و به وبلاگم سر میزنن، کامنت میذارن و انرژی مثبت بهم میدن، تو این مدتی که نبودم (قریب به سه سال! عمر آدم چقدر زود میگذره، یهو میرسیم به آخر خط و میگیم قبول نیست، من اونجوری که دوست داشتم نتونستم زندگی کنم و از زندگی لذت ببرم. بگذریم) داشتم میگفتم تو این مدتی که نبودم گاهی میومدم و چک می کردم کامنت ها رو اما دست و دلم به نوشتن نمی رفت اما از امروز دوباره می خوام شروع کنم، واقعا شروع کنم، امروز میخوام گذشته رو بذارم کنار و تا ادامه زندگی کنم؛ سلام.

از احوالات خودم اگه بخوام بگم، الان مشغول شغل شریف عکاسی هستم، حال و روزم بد نیست و دارم به یه کسب و کار بزرگتر فکر می کنم اما قبل از اون دوست دارم یه تغییراتی توی سبک زندگیم بدم، سبک زندگی الانم رو خیلی دوست ندارم، بیش از حد میخوابم و یکمی هم دچار تنبلی شدم، اینا همش اثراته ازدواجه، کی میگه آدم ازدواج کنه زرنگ میشه؟ من که فکر می کنم تنبل تر شدم؛ مدتیه که تصمیم میگیرم یه تغییری تو زندگیم بدم، تا امروز که نشده، امیدوارم امروز اون نقطه عطف زندگیم باشه. یا حق.
  • مسعود رستمی