از گذشته تا ادامه

آدم است دیگر، گاهی دلش می خواد بنویسد

از گذشته تا ادامه

آدم است دیگر، گاهی دلش می خواد بنویسد

نه به خاطر دارم چگونه از یکدیگر خداحافظی کردیم، نه این که چگونه در نور چراغی که روی سقف می درخشید و در سکوتی که روحم را می خراشید، تنها ماندم.

۳۴ مطلب با موضوع «نوشته های من» ثبت شده است

محرم

۰۴
آبان


باز هم محرم و هیئت، خدارو شکر






پ ن: المنت لله که دلم افتاده زیر قدمت...


  • مسعود رستمی

یک روز، یک جمله 17

۱۷
فروردين


کسی در این حوالی نیست

بیا تا زندگی را بدزدیم

و آن را در دیدارهایمان تقسیم کنیم



  • مسعود رستمی

ما و دانشگاه 7

۱۶
فروردين

یک شب جلال رضی الله عنه به خواب بدید که چند کاغذ به دست دارد که رنگ آن ابیض بود و از آن آسمان مشرق سفید شده بود. پس چون برخاست معبران بخواند و تمامی آنچه دیده بود با ایشان بازگفت. پس بزرگ ایشان گفت مر جلال را که اگر اجازت فرماید ساعتی خالی بنشینیم و بکتب رجوع کنیم و باستقصای هرچه تمامتر در ان تاملی کنیم، آنگه تعبیر آن باتقان و بصیرت بگوییم و گشایش راز آن را وجهی اندیشیم. جلال گفت: روا باشد. پس بازگشتند و چون سخن ایشان بشنود نشریه آهنگ صنعت بنا نهاد و آن به دست مسعود رستمی داد داد که پروارش کند و پروازش بیاموزد و این بهار بود مطابق سنه 1392.
و این رستمی از اتراک تبریز است و در بیان بر او هیچ کس برابر نیست از آنچه جملگی اش حرمت دارند و جانبش نگاه دارند. در پایتون و پایِگی زبانزد است؛ از آنچه هر جا و به هر نیت که بگویی برویم، پایه است و من این را بزرگ دارم و او را گرامی. مجالستی دارد دل ربای و  محاورتی مهرافزای و حرکاتی متناسب و اخلاقی مهذب و اطرافی پاکیزه و اندامی نعیم و کرداری کریم. لیک یاد ندارم که بر سر صبحانه اش دیده باشم در بیان و اکثر پیش از ظهر میآید و شنیدم که شب زی است والله اعلم. در فوتبال دستی، دستی دارد و با دوستان الفتی، بزرگزاده ایست و مرا بر او در چند مواردی غبطه است و این رشک که من بر وی بردمی معلوم جز چند کس نباشد.

هر بنا را تیرک و بابی بود
در صنایع سردبیر مسعود بود

اهل تبریز است اصل اما خودش
با صنایع چون بیامد این شد مذهبش

چون جلال دیدش از دانش نصیب
نبض کاغذ را داد در دست طبیب

در میان آشیانش جای اوست
نغمه ی دیرینه دانش بجوست

در میان کمتر سخن گوید ولی
چون بگوید فرّ وی گردد جلی

حرف او بی باک و افکارش عظیم
جاهلان از تیغ گفتارش دو نیم

یار دانشجویان است و خوراکش حلیم
با همه نیکو نگه دارد حریم

اهل ورزش بوده او تا پیش از این
این شنیدستم ندارم خود یقین

ترکِ زیبا لهجه ای رعنا بود
این که گویم خود پر از معنا بود

پایه ی تفریح و بیرون رفتن است
اهل خوش‌خوش‌خوردن و خوش‌گشتن است

با مریدان چون که او همزاد شد
از کرفس شنبه ها آزاد شد

چونکه او این خوردنی را خوش نداشت
اون امیر او را در این تنها نذاشت

رستمی است و معین و ممد کا
گر نباشند این سه کار انجمن باشد هوا

گرچه این هرسه نبینم من زیاد
زانکه یک خط درمیان یونی میاند

با بیاتی هم قطار و حق شنو
قصه ی این دوستان از من شنو

من نمیدانم که این آدم کجاست؟!
جانشان جز خدمت آدم نخواست

این که گفتم قصه و افسانه نیست
داستان مردم بیگانه نیست

جانب آن را نگه میدارد او
هر که راز شعر من میداند او

  • مسعود رستمی

ما و دانشگاه 4

۱۳
اسفند


بعد از اینکه بدون هیچ گونه کمکی از سمت دانشگاه تونستیم ویژه نامه دانشجویان جدیدالورود و همینطور اولین شماره نشریه آهنگ صنعت رو چاپ کنیم، یه سری صحبت هایی شد تا بتونیم نشریه دانشگاه رو هم در دست بگیریم. تصمیم گرفتیم برای اینکه یه کار قوی و جون دار انجام بدیم، قبل از شروع چند جلسه کارگاه آموزشی نشریات دانشجویی بذاریم، برای همین با یکی دوتا از دوستان و همکاران سابق صحبت کردم و قبول کردن وقتشون رو در اختیارمون بذارن

دیروز عصر اولین جلسه در حضور آقای کیهانی و آقای حجتی برگزار شد. اولین و بهترین نکته این بود که یکی از این عزیزان فراغ التحصیل رشته مهندسی صنایع و دیگری فارغ التحصیل از دانشگاه فخیمه پیام نور بودن و بهتر می تونستیم همدیگه رو درک کنیم.  بنظرم جلسه خیلی خوب و مفیدی بود، ضمن اینکه نکاتی رو یاد گرفتیم که نه تنها در انتشار نشریه، بلکه در زندگی شخصی و انشالله شغلی هم به دردمون می خوره


تاکید جناب کیهانی بر این بود که :هیچ وقت جانب عدالت رو رها نکنید و سعی کنید حرفاتون مستدل باشه و بتونید در برابر حرفی که میزنید پاسخگو باشید.


  • مسعود رستمی

اعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ وَأَنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ

بدانید که خدا سخت عقوبت است و اینکه خدا آمرزگار و رحیم است.


وقتی میافتی تو یه راه بد، عادت می کنی به یه گناه، اولش فکر می کنی از بقیه آدم هایی که دارن همون اشتباهات رو انجام میدن متمایزی، با خودت میگی نه، من که آدم بدی نیستم، فقط گاهی شیطنت می کنم، جبران می کنم بعداً

یجوری سعی می کنی خودتو راضی نگه داری و با اینکه می دونی راهت اشتباهه، بازم بهش ادامه میدی، ادامه میدی چون خودت رو متمایز از بقیه می دونی

اما همیشه اینطور نیست، بالاخره تو هم یکی میشی مثل بقیه، حس می کنی ذاتت خوبه اما عادت کردی به اشتباهت، گاهی وقتا یه تکون کوچیکی به خودت میدی، یه روز خوب، یه روز بد، خوبی این دوره اینه که هنوز نا امید نشدی، نه از خودت و نه از خدا

اینجا دیگه آخرین نقطه ایه که هنوز می تونی برگردی، اگه برگشتی که "همانا خداوند توبه کنندگان را بسیار دوست دارد" و اگه بازم به اشتباهت ادامه دادی و پا فشاری کردی روی گناهت: "همانا خداوند بسیار سخت عقوبت می کند"



  • مسعود رستمی


ای امام رئوف، سلام

یاد گرفته ام هرچه می خواهم از تو بخواهم، تو را با ضمانت آن آهو شناخته ام، تو مهربانی

ولی من

ولی من بد کرده ام، به خودم و به تو

و به خدای خودم که پیشوایی چون تو برایم قرار داد

و من قدر ندانستم

سر سفره شما بزرگ شدم

اما نمی دانم چه شد که پیرویی شیطان کردم، او که دشمن آشکاری است برای ما

نمی دانم چرا نمک دان شکستم

اما

اما می خواهم برگردم

می دانم که پیرو خوبی نبوده ام

داشتن امامی همچون شما افتخاری است که خداوند به ما داده است و منت بر سر ما دارد

و اما برای شما، داشتن پیرو و شعیه ای همچون من

به جز ناراحتی و تاسف چیزی نداد

اما حال امده ام که برگردم

آمده ام که بخواهم

و یاد گرفته ام که تو می دهی

من تو را می خواهم

من آهو می شوم، تو بیا و ضمانت کن

دستم را بگیر


  • مسعود رستمی

دیوانه

۲۴
مهر

باز همه آدمها شبیه تو شده اند، این دیوانه ام می کند!‌

  • مسعود رستمی

من رفتم

۰۸
مهر

من رفتم

بی خبر

قبل از آمدنت

تا بدانی

گاهی

دیر رسیدن

کم از نرسیدن ندارد

من رفتم

و می دانم

روزی 

عاشقانه سراغم را خواهی گرفت

روزی که خیلی دیر است

  • مسعود رستمی

تنهایی

۳۱
شهریور
 از تو می نویسم و نمی دانی و نمی بینی و نمی خوانی 

و می دانم که دیدگانم به راهت خشک خواهد شد و باز نمی بینی

و من که تنهایی عادت دارم، احمقانه به تو دل بستم
  • مسعود رستمی

خـ ـــ ــط

۲۹
شهریور

من رو همه خط کشیدم تا به تو برسم

تو هم رو من خط می کشی تا به اون برسی...

  • مسعود رستمی