از گذشته تا ادامه

آدم است دیگر، گاهی دلش می خواد بنویسد

از گذشته تا ادامه

آدم است دیگر، گاهی دلش می خواد بنویسد

نه به خاطر دارم چگونه از یکدیگر خداحافظی کردیم، نه این که چگونه در نور چراغی که روی سقف می درخشید و در سکوتی که روحم را می خراشید، تنها ماندم.

تو برگرد...

پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۰۶ ق.ظ
با دستایی که روبه آسمونن
یه عـُمره که فرج خوندیم بـرگـرد

تموم جمعه ها رو بغض کردیم
یه عـُمره منتظر موندیم بـرگـرد

همه وقتایی ُ که خواب بودم
شاید از چشم تو افتاده باشم


تو برگرد قول میدم جمعه ی بعد
واسه اومدنت آماده باشم



  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۹۲/۰۳/۰۹
  • ۴۲۱ نمایش
  • مسعود رستمی

نظرات (۱)

سلام وبلاگ خوبی داری. از این مطلب و مطالب دیگه لذت بردم.
امیدوارم همیشه موفق ببینمت.
پاسخ:
سلام
خیلی خوش اومدی نعیم
ممنون، به همچنین
بازم بیا اینطرفا :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی