تو که آرامی، شکر
دوشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۸:۴۶ ب.ظ
این ساعت های لعنتی چه تن پرور شده اند
کند تر از هر زمان دیگر
بی هدف می چرخند
و من نیز
هدفم گم شده
در ساعتی شلوغ، میان جمعیت
کجایی الان؟
در فکر کدام معشوقه ات؟
من اینجا
در کنج تاریکی اتاق
خیس و تنها
از پی دو رگبار شدید
و پس از زلزله ای مرگبار
که به پهنای شانه های یک مرد بود
خنجری که تو فرود آوردی
حاصلش بغضی بود درنده
که پس بارش باران، سخت مرا آزره
نفسم سرد شده، رنگم زرد
تو که آرامی، شکر
- ۹۲/۰۲/۱۶
- ۴۰۸ نمایش