عجیب!
۲۸
مرداد
روز های عجیبی است
بیگانه شدم با دنیا و آدم هایش
دوست و آشنا را از غریبه تمییز نمی دهم
تماییزی نمی بینم که تمییز دهم
حس می کنم این روزها، ادامه کابوس تلخ آن شب سرد را می بینم
روزی که زود شب شد و من دیر رسیدم...
دنیا جای عجیبی است و آدم هایش عجیب تر
گاهی خودم را نمی شناسم
کفش هایم را هم نمی شناسم، راهشان انگار از من جداست!
این روز ها مدام گم می شوم بین اتفاقات عجیب
داشتم فکر می کردم مدت هاست خودم را
خود واقعی ام را
توی آینه ندیده ام
مدام دارم می دوم
پ ن 1: اتفاقات عجیب (مخصوصا تو 4-5 روز گذشته) داره اطرافم رخ میده یکی پس از دیگری، از دیدن اتفاقی چند تا دوستی که بعد از دبیرستان کاملا ازشون بی خبر بودم به فاصله تقریبا یه ساعت، تا پسرکی که امروز دووید وسط کتابخونه و شروع کرد به آواز خوندن و بعد سریع در رفت!!
عجب دنیایی شده، وفا هم نداره طبیعتاً...!
پ ن 2: جهان و هرچه درو هست سهل و مختصر است.
- ۰ نظر
- ۲۸ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۱۵
- ۳۷۰ نمایش