شهر بزرگ شده است
شهر بزرگ شده است
آدم ها بزرگ شده اند
فاصله بزرگ شده است
تو
درست چند قدم آنطرف تر نفس می کشی
توی همین شهر
شهر اما بزرگ شده است...
- ۰ نظر
- ۲۸ آبان ۹۲ ، ۲۱:۰۹
- ۳۴۹ نمایش
شهر بزرگ شده است
آدم ها بزرگ شده اند
فاصله بزرگ شده است
تو
درست چند قدم آنطرف تر نفس می کشی
توی همین شهر
شهر اما بزرگ شده است...
به سوی تو، به شوق روی تو
به طرف کوی تو
سپیده دم آیم
مگر تو را جویم
بگو کجایی؟
نشان تو گه از زمین گاهی
ز آسمان جویم
ببین چه بی پروا
ره تو می پویم
بگو کجایی.....
کی رود رخ ماهت از نظرم
به غیر نامت کی نام دگر ببرم
اگر تو را جویم
حدیث دل گویم
بگو کجایی؟
به دست تو دادم
دل پریشانم
دگر چه خواهی
فتاده ام از پا
بگو که از جانم
دگر چه خواهی
یکدم از خیال من
نمی روی ای غزال من
دگر چه پرسی ز حال من
تا هستم من
اسیر کوی توام
به آرزوی توام
اگر تو را جویم
حدیث دل گویم
بگو کجایی؟
به دست تو دادم
دل پریشانم
دگر چه خواهی
فتاده ام از پا
بگو که از جانم
دگر چه خواهی
ترانهء تیتراژ پایانی سریال اوّلین شب آرامش
برای دانلود کلیک کنید
باز همه آدمها شبیه تو شده اند، این دیوانه ام می کند!
بیا و معذرت بخواه از جشنی که خراب شد
از اون که واسه انتقامم از تو انتخاب شد
هیچ کس با من نیست
مانده ام تا به چه اندیشه کنم
مانده ام در قفس تنهایی
در قفس می خوانم
چه غریبانه شبی است
شب تنهایی من . . .
"سهراب سپهری"
ﮔﻠﻮﻟﻪ نمیدانست.
تفنگ نمیداﻧﺴﺖ.
ﺷﮑﺎﺭﭼﯽ نمیداﻧﺴﺖ
ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻮﺟﻪﻫﺎﺵ ﻏﺬﺍ میبرﺩ...
خدا ﮐﻪ میدانست.
نمیدانست؟!!!
یک شمع سیاه و تو که کبریت کشیدی
روشن شد و بر شعله ی کبریت دمیدی
اعلامیه و مسجد و یک سی دی قرآن ...
انگار کسی اسم مرا خواند، شنیدی ؟
آرام بگیر ای شب مهتابی دلتنگ
این حجله ی ناکامی من نیست که دیدی
لبخند بزن خیر منِ خیر ندیده
خرمای مرا نیز تو با حوصله چیدی
در شال سیاهت شده ای مثل عروسک
این سوژه ی شعر است، ولی با چه امیدی ... ؟
یاران همه گفتند که من پر زدم اما
من خاک تر از خاک، تو بودی که پریدی
ای عشق! به قربان سرت آمدی اما
این مرتبه هم باز کمی دیر رسیدی
سید سعید صاحب علم
من رفتم
بی خبر
قبل از آمدنت
تا بدانی
گاهی
دیر رسیدن
کم از نرسیدن ندارد
من رفتم
و می دانم
روزی
عاشقانه سراغم را خواهی گرفت
روزی که خیلی دیر است