از گذشته تا ادامه

آدم است دیگر، گاهی دلش می خواد بنویسد

از گذشته تا ادامه

آدم است دیگر، گاهی دلش می خواد بنویسد

نه به خاطر دارم چگونه از یکدیگر خداحافظی کردیم، نه این که چگونه در نور چراغی که روی سقف می درخشید و در سکوتی که روحم را می خراشید، تنها ماندم.

یا ایها العزیز، آقا جان تولدت مبارک!

جمعه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۰۴ ق.ظ


مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادة سه‌شنبه شب قم شروع شد


آیینه خیره شد به من و من به‌ آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد


خورشید ذره‌بین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد


وقتی نسیم آه من از شیشه‌ها گذشت
بی‌تابی مزارع گندم شروع شد


موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد


از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد


در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد


"فاضل نظری"

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۳/۰۳/۲۳
  • ۵۱۲ نمایش
  • مسعود رستمی

نظرات (۱)

اللهم عجل لولیک الفرج

عیدتون مبارک
پاسخ:
ممنون، عید شما هم مبارک
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی