ما و دانشگاه 3
گاهی وقتا واقعا حالم از سیستم اداری دانشگاهمون به هم می خوره، قانون جنگل هم اینجا حاکم نیست، اینو میشه از عوض کردن چند باره درب دانشگاه هم فهمید، چیزی که بعد از 6 ترم و 4 بار جابجایی، هنوز دلیل قانع کننده ای براش پیدا نکردم
تصمیم گرفتم از این به بعد بنویسم، چیزایی رو که اتفاق می افته، نمی خوام مرثیه سرایی کنم، اما واقعا اوضاع دانشگاه ما، دانشگاه های ما، دانشجوهای ما و کلا حال کشورمون خوب نیست، شاید ریشه تو همین دانشگاه ها داشته باشه، جایی که استاد 45 دقیقه با تاخیر میاد سر کلاس، بیشتر وقت کلاس رو به خود ستایی میگذرونه و خاطره تعریف می کنه، جایی که دانشجو سر کلاس در مورد رنگ موی جدید دوستش نظر میده، اون یکی هم داره با گوشیش بازی می کنه، شایدم پیام میده، به کی؟ به ما مربوط نیست، فکر بدی هم در موردش نمی کنیم، جایی که رئیسش بدجور تو نقش خودش فرو رفته، برای دانشجو وقت نداره چون داره با تهران صحبت می کنه، جایی که آبدارچی رئیسه، امور مالی تو مسائل فرهنگی صاحب نظره، اونم با یه نگاه اجمالی، جایی که تنها آدم با سواد و با شعورش هیچ کاره س، جایی که دست استاد مرد یه لیوان آب نمیدن، اما دانشجوی دختر می تونه از آبدارخونه دانشگاه استفاده کنه و از خودش و دوستاش با چای پذیرایی کنه، جایی که همه مسئولین دنبال بزرگ کردن اسمشونن نه شخصیتشون، جایی که از تمدن جنگل ها عقب افتاده...
چیزایی که نوشتم همه و همه چیزایی که خودم باهاشون برخورد کردم، اگه بخوام تمام نقطه ضعف هارو بنویسم مثنوی هفتاد مَن میشه
دوست دارم تو شماره بعدی نشریه انتقاد کنم، با قلمی که یه بار فرماندار کاشان رو به جایی رسوندم که زنگ زده بود تهدیدم می کرد، می خوام بنویسم اما امیدوارم حداقل از طرف شما حمایت بشم
یا علی
- ۹۲/۱۱/۲۷
- ۳۶۵ نمایش