از گذشته تا ادامه

آدم است دیگر، گاهی دلش می خواد بنویسد

از گذشته تا ادامه

آدم است دیگر، گاهی دلش می خواد بنویسد

نه به خاطر دارم چگونه از یکدیگر خداحافظی کردیم، نه این که چگونه در نور چراغی که روی سقف می درخشید و در سکوتی که روحم را می خراشید، تنها ماندم.

رویا

۱۷
ارديبهشت

تو را در رویا می بینم

از پس هر بار مرگ

در چمنزاری دور

سرزمینی سرسبز

که بدی بی معناست

دل به وسعت دریاست

همه خوب، همه عاشق

سرزمینی که در آن عشق هم قد خداست

چه خدایی، عاشق

هرچه که هست عشق، فقط در رویاست

 

  • مسعود رستمی

دلم تنگ است

۱۷
ارديبهشت


من اینجایم، دلم تنگ است

خوب می دانم، سروده هایم بد آهنگ است

بیا تا توشه بردایم

قدم در راه بگذاریم

رویم از پی بلبل

ببینم اسمان هرکجا باشد همین رنگ است...


 

  • مسعود رستمی

امتحانات

۱۶
ارديبهشت


فصل امتحانات داره کم کم از راه میرسه

دیگه باید درس خوندن رو شروع کنم، مخصوصا که امسال هم واحدهای زیادی دارم، هم درس های سختی و فشردگی امتحانات هم مزید بر علت شده تا ماه سختی پیش رو داشته باشم

به هر حال امیدوارم هم خودم و هم همه دوستام تو این عرصه هم موفق باشیم

یاعلی

  • مسعود رستمی

تو که آرامی، شکر

۱۶
ارديبهشت

این ساعت های لعنتی چه تن پرور شده اند
کند تر از هر زمان دیگر
بی هدف می چرخند
و من نیز
هدفم گم شده
در ساعتی شلوغ، میان جمعیت
کجایی الان؟
در فکر کدام معشوقه ات؟

من اینجا
در کنج تاریکی اتاق
خیس و تنها
از پی دو رگبار شدید
و پس از زلزله ای مرگبار
که به پهنای شانه های یک مرد بود
خنجری که تو فرود آوردی
حاصلش بغضی بود درنده
که پس بارش باران، سخت مرا آزره
نفسم سرد شده، رنگم زرد
تو که آرامی، شکر


  • مسعود رستمی

گریز از تو

۰۶
ارديبهشت
هرچه بیشتر می­گریزم،

به تو نزدیکتر می­شوم.

هر چه رو برمی­گردانم،

تو را بیشتر می­بینم.

جزیره­ای هستم در آبهای شیدایی،

از همه سو به تو محدودم.

هزار و یک آینه تصویرت را می­چرخانند.

از تو آغاز می­شوم،

در تو پایان می­گیرم

- - - - - - - - - - - - - - -
عکس از خودم، کاش همیشه زاینده رود زنده باشه :)



  • مسعود رستمی

تو دلت می‌ آید من را رها کنی ، من جانم می‌‌رود از تو دور شوم !

  • مسعود رستمی

کاغذ خیس

۲۷
فروردين


تو را محصور خواهم کرد میان قلم و کاغذ

تمام حرف هایم را می گویم

با بغض، با درد

به وسعت تمام وجودم می خواهمت

از ژرفای قلب

به دنیای من بیا

بلوا به پا کن

لعنتی، کاغذم باز خیس شد...

  • مسعود رستمی

دنیای کوچک

۲۶
فروردين


دنیا آنقدر هم بزرگ نیست

که بتوانی صدایش را فراموش کنی

و از یاد ببری که در کدام خیابان

روی کدام صندلی...

نه، دنیا بزرگ نیست، وگرنه تا الان بارها نشانی خانه ات را گم کرده بودم

و لابه‌لای سطرهای غمگین زندگی به دنبالِ دستهای تو نمی گشتم


  • مسعود رستمی


سه سال پیش بود که با وبلاگ نویسی خداحافظی کردم

  • مسعود رستمی

سلام

۲۵
فروردين

ای نام تو بهترین سر آغاز

بی نام تو نامه کی کنم باز

  • مسعود رستمی