از گذشته تا ادامه

آدم است دیگر، گاهی دلش می خواد بنویسد

از گذشته تا ادامه

آدم است دیگر، گاهی دلش می خواد بنویسد

نه به خاطر دارم چگونه از یکدیگر خداحافظی کردیم، نه این که چگونه در نور چراغی که روی سقف می درخشید و در سکوتی که روحم را می خراشید، تنها ماندم.

دعا کنیم بارون بیاد

جمعه, ۱ شهریور ۱۳۹۲، ۱۲:۳۴ ق.ظ

ترانه هامو گوش بده وقتی که بارون می زنه
وقتی که اشک آدما معنی فریاد منه
ترانه هامو گوش بده وقتی دلت پر از غمه
وقتی تو سفرت شب و روز یه چیزی مثل نون کمه
با من بخون از مادری که توی درد هاش سوخته بود
از اون جونی که واسه نون شبش کلیه شو  فروخته بود
از پدری بخون که صد هیچ باخته بود به سرنوشت
از بچه ای که گشنه بود ولی مشق بابا نون داد می نوشت



زندگی نفس کش می خواد
هر مشکلی طرفت میاد
تو رو می کشونه به سمت خودش
پاره نمی شی فقط کش میای

سر شدی یه جسم بیخودی
که دیگه الکی حرص نمی خوری
مثل شلاقی که تا ده تا بخوری
دیگه بقیش رو حس نمی کنی

هر کی پرسید سلام چطوری
جواب یک کلام دکوری
شکر یعنی داغونی
ممکنه از زندگی هر آن ببری

داری فرار می کنی
از اونا که تو رو زیر میز دور زدن
با یه لبخند تلخ گفتی
اینم از این این نیز بگذرد

پدرت  قطعا مرده
واسه زخمات مرهم درده
واسه اینکه جلوت سر بلند بشه
جلو ارباب سر خم کرده

مادرت که  ماورای با مرام
که تنها رفیق ماجراست
و استرس آیندته
تا یه روزی دور از جون از پا درآد

مشکل تو پوله که چشمات
به جای اشک با خون ترن
هرچند پولدار هایی رو می شناسم
که از من و تو داغون ترن

همه درگیریم
از حقیقت ها در می ریم
همه از قصه هامون فقط جوک ساختیم
مست کردیم  خندیدیم

خوب زندگی هم خوبه هم خشن
درد هر کی قدر جنبشه
فقط امیدوارم که تک به تک
اینا رو هم جمع نشه

چون که وقتی موقعی رسید
که سرسخت و عقده ای بشی
خشم توی شریانته
اون زمان وقت فریادته


اینقدر فریاد می زنم تا گوش دنیا کر بشه
اینقدر می گم که شاید چشم خدا هم تر بشه
اینقدر می گم که صدام برسه به کل زمین
دعا کنیم بارون بیاد دعا کنیم آمّین


صابخونه یه برگه از کیف
در اورد گفت ما رو خسته کردین
بزنین به چاک
نذارین برگردم من با حکم جلب قطعی

گفتیم حاجی مکه رفتی
مرگ هر کی که دوست داری
شب عیدی نذار حیرون و  در به در شیم
ولی گفت دست من نیست

مادر زار می زد
اَساس خونه رو بار می زد
صابخونه ای که با حکم تخلیه
هی خودشو باد می زد

پدر خسته بود از این شانس
سرشکسته و پریشان
هر از گاهی بهم چشمک می زد
که بهم بگه نترس من اینجام

درس و مشقی
نه

ضرب و تقسیم
نه

جمع و تفرق
نه

زنگ تفریح
بن بست یه مغز تعطیل
تو فکر ترک تحصیل

آدم همین وقت هاست که می تونه همه رو بشناسه
بشمار سه رفت اون که همش می گفتی
جاش روی تخم چشماته

رفاقت ها بوی خیانت می دن
نه نگو توی قیافت دیدم
یکی راست حسینی بهم بگه
که معنی رفیق رو کیا فهمیدن

ای کاش که بتونم دلیل
نامردی ها رو بدونم همین
تا دو نفر رو با هم آشنا کردیم
تیم شدن که بد منو بکوبن زمین

قلبتو عشقتو حستو وقتتو هزینه کن
که آخرم بره با یکی دیگه تنهایی بشه نصیبمون
زندگیت یه جزیره بود
قدم زدم در مسیر تو
که با لبخند بهم بگی همه اینا وظیفه بود
یزیدتو



اینقدر فریاد می زنم تا گوش دنیا کر بشه
اینقدر می گم که شاید چشم خدا هم تر بشه
اینقدر می گم که صدام برسه به کل زمین
دعا کنیم بارون بیاد دعا کنیم آمّین

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۲/۰۶/۰۱
  • ۴۶۷ نمایش
  • مسعود رستمی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی