از گذشته تا ادامه

آدم است دیگر، گاهی دلش می خواد بنویسد

از گذشته تا ادامه

آدم است دیگر، گاهی دلش می خواد بنویسد

نه به خاطر دارم چگونه از یکدیگر خداحافظی کردیم، نه این که چگونه در نور چراغی که روی سقف می درخشید و در سکوتی که روحم را می خراشید، تنها ماندم.

ناکامی ها

دوشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۲، ۱۱:۴۶ ب.ظ

زندگی شد من و یک سلسله ناکامی ها

مستم از ساغر خون جگر آشامی ها


بسکه با شاهد ناکامیم الفت ها رفت

شادکامم دگر از الفت ناکامی ها


بخت برگشته ما خیره سری آغازید

تا چه بازد دگرم تیره سرانجامی ها


دیرجوشی تو در بوته هجرانم سوخت

ساختم این همه تا وارهم از خامی ها


تا که نامی شدم از نام نبردم سودی

گر نمردم من و این گوشه گمنامی ها


نشود رام سر زلف دل آرامم دل

ای دل از کف ندهی دامن آرامی ها


باده پیمودن و راز از خط ساقی خواندن

خرم از عیش نشابورم و خیامی ها


شهریارا ورق از اشک ندامت میشوی

تا که نامت نبرد در افق نامی ها



پ ن: دلتنگم...

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۹۲/۰۴/۲۴
  • ۳۹۴ نمایش
  • مسعود رستمی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی